• پیام دکتر مصدق

    چه زنده باشم و چه نباشم امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد . زنان و مردان بیداراین کشور مبارزه ملی را آنقدر دنبال می کنند تا به نتیجه برسد .اگر قرار باشد در خانه خود آزادی عمل نداشته باشیم... مرگ بر چنین زندگی ترجیح دارد و مسلم است که ملت ایران با آن سوابق درخشان تاریخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است هرگز زیر بار این ننگ نمی رود. ادامه..

عوامل بازسازی استبداد، بعد از انقلاب 57 چه کسانی بودند (3)

اخیراً آقایان دکتر احمد صدر حاج سید جوادی- مهندس عزت الله سحابی- حسین شاه حسینی و اعظم طالقانی متنی بنام » فکری به حال ایران کنید (1)» را نوشته اند که بدرستی از فلاکت کشورمان و شهروندان آن سخن بمیان آورده بودند. از آن متن و دیگر متون اصلاح طلبان چنین بر می آید که موجب و مسئول ورشکستگی و نابودی اقتصادی و سیاسی ایران، احمدی نژاد و حکومت او است، بدون آنکه  به نظام ولایت فقیه و شخص ولی فقیه که علت العلل تمام نابسامانی ها و مصائب می باشد اشاره ای نمایند. با این دید است که در نوشتار پیشین، سئوالاتی را مطرح کردم تا با پاسخگوئی به این سئوالات نشان داده شود که پایمال شدن حقوق مردم و تاراج ثروت ملی و فعال شدن استبداد و ظلم و ستم، بر خلاف  فرمایشات ناروشن و مبهم اصلاح طلبان و یاران رنگارنگشان، از زمان احمدی نژاد و یا خامنه ای آغاز نگردیده است بلکه بنیان گذار تمامی این مصائب، شخص خمینی می باشد، و خامنه ای ادامه دهنده «دوران طلائی امام» است. و سی و یکسال است که مردم ایران تحت ظلم و جور استبداد مذهبی هستند دقیقاً هدف سلسله مقالات اخیر اینست که بکوشم تا چگونگی بازسازی استبداد در مقطع انقلاب و پس از آن را آشکار سازم و هم بر خلاف نظر افراد فوق الذکر، نشان دهم از ابتدا نطفه نظام ولایت فقیه با کشت و کشتار و استبداد بسته شده است و بسیاری از اصلاح طلبان امروزی که از میان خود نظام ولایت فقیه بر خاسته اند، خود در زمره خشن ترین مردان و زنان دیروز بوده اند که عمدتاً با تحریف تاریخ معاصر به قبول مسئولیتی که بر دوش آنان است نیستند. و هم در این راه برای جلو گیری از تکرار اشتباهات، اشکالات و نقصان ها را رد یابی کنم  تا فردیت ذهنی بخش وسیعی از تحصیل کرده های ایرانی را در قبال وقایع اتفاق افتاده تاریخی توضیح دهم. ذهنیتی که عمدتاً تا به امروز بهر قیمتی بدنبال قدرت است و چگونگی کسب قدرت سیاسی دغدغه او است. ذهنیت و ذهنیتهائی که هر کدام در مراحلی از رشد استبداد خمینی در مقابل جنایات او و یارانش سکوت کردند و بجای خشونت زدائی و تبلیغ عدم خشونت، خود عامل وسعت بخشی خشونت بوده اند.

باز می گردیم به دنباله مقاله پیشین، بنی صدر در شهریور 57 که هنوز خمینی در عراق بود به وی پیشنهاد کرد که بجاست دستور تشکیل شورائی عمومی دهد که مرکب از نمایندگان مورد اعتماد و منتخب مردم از استانهای مختلف باشد تا مسائل جاری مملکت را در این شورا حل و فصل کنند(2). اما خمینی مخفیانه به آقای مطهری فرمان داد تا شورای انقلاب را با چند نفر (از روحانیون چون، مطهری، بهشتی- هاشمی- باهنر- موسوی اردبیلی …. و سپس خامنه ای و مهدوی کنی و از غیر روحانیون، کسانی چون بازرگان و سحابی و.. تا زمانیکه دولت موقت تشکیل نشده بود و نیز سرهنگ مسعودی و شیبانی و…. ) تشکیل دهد. بدین منوال اولین حرکت ضد مردمی خمینی در پاریس شروع شده بود. خمینی وقتی به ایران رسید در بهشت زهرا می گوید » من خودم دولت تعیین می کنم، من تو دهن این دولت میزنم و…» و این اولین کودتای علنی خمینی برعلیه مردمی است که در حال انقلاب بودند، چون او بجای مردم تصمیم می گیرد و ایده های خود را بر آنان تحمیل می کند. بعلاوه این سخنان نافی گفتارش در پاریس بود که می گفت » میزان رای مردم است و حاکمیت از آن مردم است». زیرا اگر مردم تصمیم گیرنده هستند پس ایشان با اجازه چه کسی می خواهد دولت تعیین کند و مردم در این پروسه کجا قرار می گیرند؟.

خمینی در 16 بهمن 1357 آقای بازرگان را بعنوان نخست وزیر دولت موقت انتخاب می نماید و می گوید بنا بر حق شرعی قانونی………… شما را منصوب می کنم و ضمن معرفی بازرگان می گوید » ایشان واجب الاتباع است، ملت باید از او تبعیت کند. یک حکومت عادی نیست، یک حکومت شرعی است…. مخالفت با این حکومت، مخالفت با شرع است…. در فقه اسلام، قیام بر ضد حکومت الهی، قیام بر ضد خداست. قیام بر ضد خدا، کفر است(3).

خمینی با سخنان خود، دو مسئله را روشن می سازد. اول اینکه وقتی می گوید حق شرعی دارد، یعنی ولایت از آن او است و چون خود را ولی فقیه می داند و در تز ولایت فقیه، مردم مهجور و جزء صغار هستند و چون صغار حق تصمیم گیری ندارند، ولی فقیه که هم صاحب حق شرعی است و هم حق قانونی، بجای آنان تصمیم خواهد گرفت و بر این مبنا مردم را در حرف و عمل از حق خود محروم می کند و برای آنان قانون وضع می نماید. بر این منوال ولی فقیه قدرت تمامیت خواهی میشود که خود قانون گذار و تعیین کننده حق می شود.  و از این زاویه است که او آگاهانه می گوید بنا بر حق شرعی و قانونی….. شما (بازرگان) را بعنوان نخست وزیر منصوب می کنم. فردای آن روز، بنی صدر به او انتقاد می کند و خمینی پاسخ می دهد این را بخاطر دل قشریون گفتم (4).

بعد از تشکیل دولت موقت، سرکوب و کشت و کشتار شروع میشوند و ارگان های رسمی سرکوب و قتل و کشتار تاسیس میشود.

خلخالی میگوید: حضرت امام با شناختی که از روحیه انقلابیم داشتند عصر روز 24/11/57 اینجانب را به دفترشان احضار و فرمودند: «این حکم را به نام شما نوشته ام» (5).  خمینی او را بعنوان حاکم شرع تعیین می کند و به او دستور می دهد تا اعدام را از سران رژیم پیشین آغاز نماید. خلخالی چند ساعت بعد یعنی در سحرگاه روز بیست و پنجم بهمن 1357 چهارنفر از امیران ارتش شاهنشاهی را در پشت بام مدرسه رفاه، تیرباران می کند و به این ترتیب موج اعدامهای جمهوری اسلامی شروع میشود. متهمان ردیف اول نصیری، رییس سابق ساواک، خسرو‌داد، فرمانده هوانیروز، ناجی، فرماندار نظامی اصفهان و رحیمی، فرماندار نظامی تهران و آخرین رئیس شهربانی رژیم سابق را می‌آورند. آنان قبل از اعدام در دادگاهی در بسته در طی چند ساعت، محکوم میشوند. حکم دادگاه برای خمینی ارسال میشود او موافقت می کند و حاکم شرع چنین می خواند » بسم الله المنتقم… به فرمان خدا، به حکم دادگاه انقلاب اسلامی و با صحه نائب الامام خمینی، ارتشبد نعمت‌الله نصیری… محکوم به اعدام به صورت تیرباران است «. به دنبال نصیری، حکم بقیه خوانده می‌شود. آن‌ها «مفسد فی الارض» شناخته شده‌اند. هیچ‌کدام باور نمی‌ کردند که یک ساعت و نیم دیگر در جهان نخواهند بود. شب قبل از این واقعه، آقای خمینی، آقایان بنی صدر و بازرگان را که مخالف اعمال خشونت و اعدام بودند را مامور می کند تا نزد امیران ارتش بروند و از آنان دلجوئی کنند و آنان را مطمئن سازند که اعدام نمی شوند.اما ساعتی بعد خمینی حکم اعدام آنان را تائید می کند!.

بعد از اعدام چهار امیر ارتش شاهنشاهی از جمله، سازمان مجاهدین خلق، اعلامیه ای صادر کرد و اقدام خمینی را تبریک گفت:

«به نام خدا و بنام خلق قهرمان ایران
مجاهد اعظم حضرت آیت‌الله خمینی!
مجاهدین خلق ایران و عموم فرزندان انقلابی شما در این میهن، با قلبی سرشار از احترام، فرمان قاطع شما را مبنی بر محاکمه و مجازات فوری چهار تن از عناصر جنایت کار و خیانت پیشه رژیم پیشین دریافت داشتند. این اقدام متهورانه و انقلابی را که روشنایی‌بخش چشمان و تسلای قلوب تمام مردم محروم این سرزمین به ویژه خانواده‌های داغدار شهدا و شکنجه‌دیدگان است، به شما و تمام مردم قهرمان کشورمان تبریک و تهنیت می‌گوییم. باشد که دیگر در این کشور کسی به کشتار و شکنجه و آزار مردم بی‌پناه و فرزندان پیشتاز آنان دست نیابد.

حضرت آیت‌الله، شما با این فرمان انقلابی پرتو دیگری از چهره راستین مکتب توحید و ایدئولوژی ما اسلام را به جهانیان عرضه گردید. لذا باز هم مشتاقانه امیدواریم که بدون کمترین توجه به برخی پادرمیانی‌های شرک‌آمیز سازشکارانه و به گونه‌ای هرچه سریع‌تر، داد این خلق مظلوم و شکنجه‌دیده ما تا آخرین نفراز بقیه عناصر ضد انقلابی نیز بازستانده شود.
و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
زود است ستمکاران بدانند به کدامین جایگاه روانند»(6).

دادگاه انقلاب با پیشنهاد ابراهیم یزدی معاون نخست وزیر در امور انقلاب تاسیس می شود. آقای ابراهیم یزدی می گوید » دادگاه انقلاب را دولت تشکیل داد. من بعنوان معاون نخست وزیر در امور انقلاب طرحش را دادم. رفتم پیش آقای خمینی و گفتم آقا انقلاب شده، مثل همه انقلاب های دنیا سینه های مردم پر از کینه و نفرت است و هر که را می گیرند، می خواهند بکشند. اگر در این مقطع اجازه داده شود که هر کسی، هر کسی را بکشد… هیچکس نمی تواند جلویش را بگیرد… آقای خمینی این حرف را پذیرفت…. ایشان، فقط یک شرط کرد، گفت حکم را حاکم شرع بدهد، من قبول کردم که آئین نامه نوشته شود…. » (7).

در جای دیگر، آقای ابراهیم یزدی می گوید » با پیشنهاد من، رهبر انقلاب با تشکیل دادگاه انقلاب موافقت کردند و آقایان صدر حاج سید جوادی، شهشهانی، هادوی و فتح الله بنی صدر، آئین نامه را نوشتند(8) و آقای هادوی به عنوان دادستان دادگاه انقلاب، آقای خلخالی و ربانی شیرازی هم به عنوان حاکم شرع انتخاب شدند»(9).

آقای یزدی پیشنهاد می کند و خمینی که در فکر سازماندهی سلسله روحانیت بود، ایده را می پسندد و یکی از ستون پایه های قدرت، توسط دولت موقت بنا میشود. ستون پایه ای در خدمت استبداد و بازسازی آن. دادگاه ها و دادسراهائی که از بدو تاسیس حاکم شرع اشان و دادستان ها یشان آخوندها بودند. بدنبال اعتراض های مکررآقایان بازرگان و بنی صدر و برخی دیگر از شخصیت ها ایرانی و جهانی و همچنین سازمان های حقوق بشری، خمینی گفت: «چرا به ما اشکال می کنند که شما چرا دژخیمان را می کشید؟ ما در عین حال که اینها را مجرم می دانیم و باید فقط هویت آنها ثابت بشود و باید آنها را همین که هویتشان ثابت شد کشت. نصیری همین که هویتش ثابت شد که نصیری است باید کشت معذالک او را چند روزی نگه داشتند محاکمه کردند و اقرارات او را ثابت کردند و او را کشتند. آیا جامعه حقوق بشر تصور نمی کند که مجرم را باید کشت برای حقوق بشر؟» (10).

در دفاع از چنین سخنانی که بوی خشونت و خون ریزی را به مشام انسان می رساند سازمان مجاهدین خلق در پیروی از خمینی می گویند:

«پس از قیام خلق ما، دادگاه هائی به نام دادگاه انقلاب اسلامی تشکیل شد. این دادگاه ها به جرائم کسانی رسیدگی می کرد که به قول امام نه متهم، بلکه مجرم بودند. جرائم و جنایاتشان برای همه مردم روشن بود و آن ها از مدت ها پیش در پیشگاه خلق به جرم و جنایت های بسیار، به مرگ محکوم شده بودند. بنا براین صرف محرزشدن هویت آنان برای به جوخه آتش سپردنشان کفایت می کرد. لازم بود به کیفر رساندن این جانیان با سرعت و قاطعیت تمام انجام گیرد، تا ضد انقلاب را، که هنوز امید خود را کاملاً از دست نداده بود، از خیره سری منصرف سازد و فرصت سر بلند کردن به وی ندهد»(11).

رژیم جمهوری اسلامی با اعدام های در بسته و غیر انسانی پی در پی سران رژیم سابق متولد میشود و با تشکیل دادگاه استالینی و تعیین خلخالی بعنوان حاکم شرع  و دادستان هائی مانند محمد محمدی گیلانی، احمد آذری قمی، قدوسی و … نیروهای عقب مانده و واپس گرا آرام ولی پیوسته رشد می کنند و قدم به قدم به اشغال کشورمان می پردازند و اغلب تحصیل کرده های سیاسی، به دفاع از دادگاه های غیرعلنی انقلاب و اعمال ضد حقوق بشری و خشونت بار آنان مبادرت می ورزند.

حزب توده که در سال های 1330- 1332 و بعد از انقلاب 1357 یکی از جریانات فعال مایشاء بازسازی استبداد بوده است، در دفاع از دادگاه های انقلاب و بر علیه مخالفین این دادگاه ها چنین می نویسد: » آنان از این که دادگاه های انقلابی آئین نامه تصویب شده ندارند، جریان دادگاه ها علنی نیست، متهمین وکیل مدافع ندارند و غیره شکایت می کردند….. بگذار بانگ رسای جنبش انقلاب ایران صدای اربابان جنایتکار رژیم سابق را که از گلوی مدافعین دروغین حقوق بشر بیرون می آید خفه کند»( 12).

همین حزب در مقاله دیگری در دفاع از جنایات خلخالی می نویسد: «رئیس دادگاه های انقلاب ، این بازوی توانا و کارای انقلاب به مردم نوید مهمی داد و به ضد انقلاب هشداری جدی، علی رغم توطئه های خارجی و داخلی، علی رغم اشک های تمساح، که به نام » حقوق بشر» و » موازین قضا » توسط پایمال کنندگان بی شرم این حقوق و موازین به زمین ریخته می شود،… حضرت آیت الله خلخالی گفت که کار دادگاه های انقلاب همچنان ادامه خواهد یافت…» (13).

حزب توده که حامی مدل دادگاه های استالینی بوده است آنروز سیمای رفیق استالین را در رفیق خمینی و خلخالی می دید و در حمایت از روند کارهای دادگاه ها انقلاب خمینی ( دادگاه های استالینی) و حاکمین شرع و خون ریزی آنان می نویسد » دشمنان داخلی و خارجی امپریالیسم و صهیونیسم و ایادی آن ها، موذیانه زیر عنوان » اجرای عدالت و دمکراسی» جریان کار دادگاه ها راتخطئه می کنند. آن ها پروسه قانونی دادگاه های دوران انقلاب را با دادگاه های عادی به عمد اشتباه می کنند و خواستار آنند که پروسه عادی پیگرد و بازجوئی و محاکمه در مورد این خائنین و جنایتکاران انجام شود. در حالی که همانطور که یک بار امام خمینی گفت : در مورد جنایتکار شناخته شده ای چون نصیری، رئیس ساواک ، فقط اثبات هویت او کافی است»(14).

این حزب که امروز مدعی دفاع از حقوق بشر شده است در آن دوران برای دامن زدن به جو خفقان و خشونت و در حمایت از مستبدین و جنایتکاران نوظهور، مردم را دعوت می کند تا برخون ریزی مشتی تبهکار که تبهکاران دیگری را پشت درهای بسته و در عرض چند دقیقه دادگاهی می کنند و می کشند صحه بگذارند.

« اینک باید از پیشگاه خلق قهرمان ایران پرسید: آیا به «حقوق بشر» و » صلیب سرخ» و دیگر نازکدلان جهانی اجازه می دهید این جانیان و شهید کشان را از محکمه عدل اسلامی و از معرض حکم امام خمینی، که تبلور رحمت و قهر ملت است، نجات دهند؟. (15)»

چگونه میشود چنین تشکیلات را مدافع بشر و خشونت زدا دانست وقتی از وامانده ترین عناصر جامعه حمایت می کند؟. آیا چنیین تفکر مستبدانه ای عامل بازسازی استبداد نمیشود؟ آیا این ها عملاً چه فرقی با ناجی ها یا نصیری ها می توانند داشته باشند؟ چگونه میشود خود را انسان نامید و یک انسان دیگر را حتی جنایت کارترین آنرا از حقوق انسانی اش که برخوردار بودن ازیک وکیل و محاکمه در دادگاه علنی است منع نمائیم و بعد خود را انسان بنامیم؟ این همان ذهنیت و نگاهی است که در بازسازی استبداد نقش داشته است و موضوع این مقالات می باشد و در آینده نشان خواهم داد این ذهنیت هنوز در اکثر همین تحصیل کرده ها و مدافعین باصطلاح دمکراسی به نوع دیگری یافت می شود.

هدف نگارنده دفاع از عدم خشونت و حقوق شهروندی و فردیت جسمی انسان ها است و نه دفاع از اعمال و ذهن آنان. اکنون هدف اینست تا نشان دهم آبشخور قتلها تا کنون بویژه قتل عام های سال های 60 تا 64  که در آنها چهار هزار نفر از هموطنان ما به جوخه های اعدام سپرده شدند و به خاک و خون غلطیدند و همچنین آبشخور کشتار تابستان 1367 تا به امروز که مافیای نظامی- مالی سپاه پاسداران و تنی چند از اراذل و اوباش واقعی بر ایرانیان حکومت می کنند، در همان خشونت های اول انقلاب نهفته است که بسیاری از تحصیل کرده ها و سیاسیون ایران مدافع آن بوده اند. زیرا آنان بجای راه انداختن سازمانهای دمکراتیک و انجمن های مدنی جهت برپائی جامعه ای مدنی و تبلیغ و اشاعه فرهنگ آزادی و استقلال جهت رسیدن به دمکراسی و دفاع از حقوق ذاتی انسانها و حقوق مدنی آنان، با روحانیت مرتجع و سنگدل هم صدا شدند و با طرح شعارهای  خشونت آمیز، خشونت را بجای آزادی در جامعه نهادینه کردند و رواج دادند.

از این طریق است که هم می توانیم کاستی های گذشته را برای ادامه تجربه و تجربه اندوزی بررسی کنیم و هم سهم و مسئولیت خود و نیرو های سیاسی و تحصیل کرده، چه مذهبی و چه غیر مذهبی، چه چپ و چه راست در به ثبات رساندن رژیمی بس عقب افتاده و هولناک را روشن سازیم بدون اینکه بخواهیم چشم هایمان را بر روی چشم های خون آشامی چون خمینی و یاران دیروزیش که امروز به اصلاح طلبان و اصول گریان تبدیل شده اند ببندیم. و یا چنان نتیجه گیری کنیم که اصلاح طلبان امروز را با اصول گرایان هم وزن بدانیم و آنان را با امثال مصباح یزدی، جنتی، محمد یزدی، خزعلی و دیگر اوباشان حاکم مقایسه کنیم.

آیا تحصیلکرده ها و سیاسیون ما که همراه با بخشی از مردم، بعد از انقلاب فریاد اعدام باید گردد وانتقام انتقام را سر می دادند هر کدام بنوعی و به نوبه خود رل جاده صاف کن استبداد نداشته اند؟ آیا آنان با دفاع از خمینی، خلخالی، آذری قمی، جنتی، محمدی گیلانی و… سکوت رضایت مندشان از اعمال خشونت آمیز و ضد بشری شان در چند ماهه اولیه بعد از انقلاب در ایجاد ستون پایه های استبداد نقش نداشته اند؟. بدون آنکه بخواهم مبارزات و مخالفت ها و تلاش های ضد دیکتاتوری قبلی و بعدی این نیروها را بر علیه نظام شاهنشاهی و ولایت فقیه خمینی نا دیده بگیرم و آنان را نفی کنم. گفتن نقصان ها و نقاط ضعف هرگز بدین منظور نیست که نقاط مثبت و دردها و رنج های بعدی را فراموش کنیم. ولی باید اذعان داشت که این افراد بخشی در ابتدای رژیم جمهوری اسلامی و بخش دیگری بنام اصلاح طلبان و حامیانشان چه در داخل و چه در خارج کشور تا سالیان دراز در استقرار نظام خمینی و بازسازی استبداد فراگیر آن نقش بسزائی داشته اند که با هیچ استدلال و بهانه ای نمی توانند آنرا رنگ آمیزی کنند.

» این پاسدارانی که شما در این لباس می بینید، خدا می داند که یا دکترند، یا مهندس یا دیپلمه هستند، شما با این ها صحبت کنید ببینید، اخلاقشان چطور است، این ها حقوق نمی گیرند و فقط به خاطر اسلام است که به این لباس در آمده اند»(16). به گذشته اصول گرایان و اصلاح طلبان ( مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت اسلامی و نیز برخی دیگر از حامیان دیروزی نظام ولایت مطلقه فقیه) نگاه کنید تا صحت گفتار خلخالی روشن شود.

در زمانیکه شادروان بازرگان و برخی از اعضاء دولتش بطور آشکار و پنهان مخالفت خود را با اعمال خلخالی و اعدامهای بی رویه او اعلام می کردند و  بنی صدر علناً اعمال جنایتکارانه خلخالی را محکوم می کرد و بقول خلخالی » بنی صدر دست بردار نبود و در هر فرصتی، اینجا و آنجا، پشت سر ما حرف میزد، او از همان اول می گفت که: خلخالی قاتل است، نه قاطع! «( 17).  نیروهای چپ کمونیستی و مذهبی و دیگر تحصیکرده های ایران از دادگاه های انقلاب و حاکمین شرع آن پشتیبانی می کردند.

سازمان انقلابی(18) می نویسد: «از دو هفته پیش سرکوب ضد انقلاب به طور وسیع و پیگیری آغاز گشته است…. سازمان ما از این مواضع راستین و سرکوب ضد انقلاب به وسیله دادگاه های انقلاب اسلامی پشتیبانی کامل نموده و محاکمه و نابودی کلیه خائنین به میهن و خلق و کلیه کسانی که دستشان به خون ملت آغشته است را قدمی در ادامه و تحکیم انقلاب می داند»(19).

سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر که رسیدن به دمکراسی را از طریق دیکتاتوری پرولتاریا میسر می دانست، علیرغم علم کردن پرچم سرخ و علیرغم اینکه بدرستی در همین شماره 3 نشریه شان از تعرض به آزادی ها سخن می گوید و تعطیلی قریب الوقوع نشریات بویژه روزنامه آیندگان را هشدار می دهد. از آنجائیکه  تفکرش آغشته به خشونت است، طبعاً بدون آینده نگری از دادگاه های انقلاب و اعدام هائی که توسط  خمینی و یارانش صورت می گیرد حمایت می نماید. » یک بار دیگر شعله های خضم مقدس خلق در دادگاه های انقلاب تجلی یافت و جاسوسان و جنایتکاران دیگری را در کام خود فرو کشید. روبهکان و فرو مایگانی که تا دیروز به چپاول و غارت و خیانت به توده های رنجدیده خلق ما مشغول بودند و با تبختری فرعونی فرمان می راندند، چه نفرت انگیز و تهوع آور در پیشگاه خلق به عجز و لابه در افتادند و برای ادامه زندگی ننگین خود به التماس و استغاثه دست یازیدند. و چه کوردل و احمقند اینان که می پندارند خلق، خون شهیدانش را و رنج و مشقت سالیان دراز دوران اختناق را به همین سادگی فراموش می کند و تسلیم تضرع و زاری این خائنین و جنایکاران که دستشان تا مرفق به خون عزیزانش آغشته است، می شود. و چه کوردل تر و احمق ترند اربابان این سفلگان که در غرب و اسرائیل جنجال راه می اندازند و برای » حقوق بشر» اشک از دیدگان کثیف خود فرو می ریزند و برای «بشر» های زالو صفتی چون القانیان، اظهار تاثر و تاسف می کنند تا شاید که در اراده خلق دایر بر معدوم ساختن خائنین به خود، خللی ایجاد شود و مدافعین و عاملین برای آنان بازپس ماند، تا از منافع استثمارگرانه آن ها پاسداری کنند.    (20).»

یکی از دادگاه های پر سرو صدای آن دوران دادگاه هویدا بود. علیرغم مخالفت ابراهیم یزدی ، صدر حاج سید جوادی، بازرگان، مبشری ، بنی صدرو تنی چند از «باصطلاح لیبرال های آن دوران» ، بخشی از نیروهایی تحصیل کرده و سیاسی، از اعدام هویدا در دادگاهی در بسته توسط خمینی و حاکم شرع اش خلخالی به وجد آمدند و بطور مستقیم و غیر مستقیم به ستایش آن پرداختند.

مبشری و بنی صدر، چون می دانستند فرمانده اصلی خلخالی، خمینی است هر دو با هلی کوپتر به قم پرواز کردند و به خمینی اصرار می ورزیدند لااقل دادگاه هویدا را علنی کنید.  «آیت الله خمینی زیر بار نرفت. می گفت این جنایتکاران مستحق دادگاه نیستند. ولی پس از چندی، دست کم به ظاهر، متقاعد شد. به بنی صدر و مبشری دستور داد که به تهران بازگردند و کار تدارک دادگاه علنی هویدا را بیآغازند. دیدار این سه نفر در قم تا نزدیک غروب به طول می انجامد. مبشری تصمیم گرفت روز بعد به دیدار هویدا برود و او را در جریان این تصمیمات تازه بگذارد. اما به رغم این قول و قرارها، به رغم وعده و وعیدهای آیت الله خمینی، روز بعد از ملاقاتش با بنی صدر و مبشری، دستور قتل هویدا را صادر می کند و حدود ساعت سه بعد از ظهر، هویدا را وارد دادگاه (دربسته) خلخالی کردند (21).»

بعد از یک دادگاه فرمایشی، وقتی هویدا در حیاط دادگاه بود، دو تیر از پشت سر او، توسط هادی غفاری به گردن هویدا شلیک میشود. » رو حانیون تندرو، به رهبری خمینی، به این نتیجه رسیدند که برپائی یک دادگاه علنی به ضررشان تمام خواهد شد. ( 22)»

البته این دستور بفرمان خمینی صورت گرفت چون خلخالی بارها اعلام می کرد که من فرمان امام را انجام می دهم، هر چه کردم، به فرمان مقدس امام بود، فقط آن چه را که او می خواست می کردم. «امام، حکومت و قضاوت شرعیه را به اینجانب محول فرمود تا طبق ضوابط شرعی، مجرمین طاغوتی را محاکمه و به جزای اعمالشان برسانم (23).»

بنی صدر می گوید: «هیچ کس جز خمینی قدرت نداشت در مورد دادگاه هویدا تصمیمی بگیرد( 24).»

در23 فروردین 1358، پنچ روز بعد از اصابت دو تیر هادی غفاری به گردن هویدا، سازمان چریکهای فدائی خلق در نفی حقو ق بشر وعفو عمومی و تبلیغ خشونت و انتقام گیری مرگ بار به تشویق چنین فجایعی همت می گمارد و همچون بخش اعظم سیاسیون و تحصیل کرده های وطنی، به ستایش انتقام گیری می پردازد و می نویسند: «آغاز محاکمات ضد انقلابیون، به دستور امام خمینی و ادامه آن علی رغم زمزمه های سازشکارانه » عفو عمومی» بار دیگر قاطعیت امام را در پشتیبانی اصولی از خواست به حق مردم و گروه های مبارزی که خواستار مجازات مزدوران بودند، نشان داد. اعدام انقلابی جنایتکاران و سر سپردگان به امپریالیسم از تجدید سازمان این عناصر ضد مردمی جلوگیری کرده و عامل مهمی در راه تحکیم حفظ دستآوردهای انقلاب است(25)».

چپ های مارکسیستی و مذهبی علاوه براینکه به شیوه وحشیانه اعدام ها اعتراضی نکردند  بلکه این خشونت انقلابی را همچون قشریون مذهبی ستایش می کردند و فریاد می زدند قاطعانه عمل کنید.

سازمان مجاهدین خلق نوشتند: «مثلاً بعد از آن که خیانت یهودیان اطراف مدینه هنگام محاصره شهر به وسیله مشرکان مکه در جنگ احزاب مسجل شد، و بعد از آن که مسلمانان توانستند در برابر مهاجمین پایداری کنند و آنها را بتارانند، پیغمبر متوجه این هم پیمانان خائن و میثاق شکن شد و در یک یورش، آنان را دستگیر و به طوری که مشهور است هفتصد نفر از ایشان را در یک روز اعدام کرد. شاید این عمل خشن و قساوت بار به نظر برسد، چه بسا بسیاری از این افراد که اعدام شدند دراین خیانت و پیمان شکنی سهم و نقش مستقیم نداشتند، اما آن جا که آینده یک مکتب، سرنوشت یک انقلاب و منافع یک خلق مطرح است، باید قاطعانه عمل کرد. و چشم بر این تردیدها بست. چون هر گونه مماشات با جریانی که در صورت توفیق، انقلاب را نابود خواهد کرد، مار در آستین پروردن است. (26)»

خمینی دو هفته بعد در 27 مرداد 58 برای سرکوب مردم کردستان اتفاقاً دست روی همین مورد گذاشت و گفت: «اعلام می کنم به این قشرهای فاسد در سراسر ایران که اگر سر جای خود ننشینند، ما به طور انقلابی با آن ها عمل می کنیم. مولای ما امیرالمومنین… در برابر مستکبرین و کسانی که توطئه می کردند شمشیر را می کشید و هفتصد نفر را در یک روز چنان که نقل می کنند از یهودیان بنی قریظه که نظیر اسرائیلی ها بودند و شاید این ها از نسل آن ها باشند، از دم شمشیر می گذراند. ما نمی خواهیم در ایران، در دنیای اسلام و در خارج کشور، وجاهت پیدا کنیم. ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و خواهیم کرد. » اشداء علی الکفار و رحماء بینهم (27)».

برای ریشه یابی بازسازی استبداد بعد از انقلاب 57 مجبوریم به بازگو کردن مواضع سیاسی نیرو هائی به پردازیم که بعد از انقلاب بعنوان بخشی از نیروهای محرکه، بازیگران آن دوران به حساب می آمده اند تا قادرباشیم فردیت ذهنی و مسئولیت اخلاقی آنان را باز خوانی کنیم.  متاسفانه باید گفت که مبلغین و مجریان خشونت، خود روزی مبتلا به خشونت می شوند، زیرا خشونت خشونت می آورد.

خشونت بکار گرفته شده بر علیه سران رژیم شاه، خود مدیون خشونتی است که آنان به مدت 57 سال بر علیه مردم ایران بکار بردند. اگر آنان جامعه ایران را با اصول جوامع پیشرفته رشد می دادند و یک جامعه مدنی را در ایران بنا می ساختند هرگز گرفتار ددمنشان خونخواری چون خمینی و یارانش نمی شدند. خشونت بکار گرفته شده بر علیه نیروهای مترقی و سیاسیون ایران در سالهای 60- 64 و سال 67 نطفه اش در همان دوران اول انقلاب بسته شد و ریشه اش را در آن زمان باید جستجو کرد که بسیاری از تحصیل کرده های ایرانی بویژه رهبران گروه ها و سازمان ها سیاسی که درک ونگرش درستی از آزادی و فرهنگ آزادی نداشتند، خود مبتلا به خشونتی شدند که در مقابلش سکوت اختیار کردند و حامی و مبلغ آن بودند و هیچگاه فکر نمی کردند روزی خلخالی در مورد آنان بگوید: » به پاسداران و ارتش گفته ایم: هر کس بخواهد تظاهرات کند، با او طبق مقررات رفتارکنند، ما دیگر نمی توانیم ببینیم کسانی در میان ما علیه ملت ما و علیه دین ما فعالیت داشته باشد. ملتی که شاه را با آن عظمتش شکست داد، در آن واحد، می تواند جوجه دمکرات های وابسته و این جوجه کمونیست ها را سر جایشان بنشاند!. این ها آب به آسیاب صهیونیسم می ریختند(28)».

سنت بد کز شه اول بزاد                  این شه دیگر قدم در وی نهاد

و چنین تشکیل شد دادگاه های انقلاب و دادسراهای انقلاب اسلامی، اولین ستون پایه استبداد مذهبی بعد از انقلاب در ایران.

در نوشته آینده، چگونگی تشکیل سپاه پاسداران دومین ستون پایه استبداد و برخورد نیروهای سیاسی و تحصیل کرده به آن را بازگو خواهم کرد تا بازهم بتوانم به فردیت ذهنی و مسئولیت اخلاقی عوامل و بازسازان اصلی استبداد که امروز لباس اصلاح طلب و اصول گرا به تن کرده اند به پردازم و نشان دهم چگونه دوران طلائی امام خمینی شان شکل گرفت.

سرافراز و پیروز باشید

فرید راستگو

Fa_rastgou@yahoo.com

1) http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=8998

2) پاریس و تحول انقلاب ایران از آزادی به استبداد ص 4- 5

3) کیهان 17 بهمن 1357

4) http://www.youtube.com/watch?v=XxGwUWMmx2U

5) ایام انزوا خاطرات خلخالی، بقلم خلخالی صفحه 193

6)اطلاعات 25 بهمن 1357

7) سقوط دولت بازرگان، به کوشش دکتر غلامعلی صفاریان- مهندس فرامرز معتمد دزفولی، از کتاب گروگانگیری و جانشینان انقلاب، محمد جعفری ص 17

8) این آئین نامه، 2 ماه بعد از شروع اعدامها جهت حقوق زندانیان نوشته شد که هیچگاه عملی نشد.

9) mizannews.com/archives/001085.htm#more ، تجربه اندوزی از تاریخ، ایرج مصداقی

10) سخنرانی 12/ 1/1358 صحیفه نور جلد پنجم، از کتاب گروگانگیری……. ، محمد جعفری ص 10

11) مقاله دادگاه خلق، قدمی در راه حاکمیت مردم بر سر نوشت خود، مجاهد شماره 3 پانزده مرداد 58، ازتجربه اندوزی از تاریخ، ایرج مصداقی

12) سر مقاله درود بر دادگاه های انقلابی: نشریه مردم، دوره هفتم، سال اول شماره 5 چهارشنبه 22 فروردین 58، از تجربه اندوزی از تاریخ، ایرج مصداقی

13) سر مقاله برنده باد تصمیمات دادگاه های انقلاب، تبلور خشم و آگاهی توده ها نشریه مردم، دوره هفتم، سال اول شماره 14 چهارشنبه 26 اردیبهشت 58،  از تجربه اندوزی از تاریخ، ایرج مصداقی

14) پیام دادگاه انقلاب، یک پرسش قاطع، یک پاسخ قاطع، نشریه مردم دوره7  شماره 17 پنجشنبه 3 خرداد 58

15) دادگاه های انقلاب را باید پشتیبانی کرد نه تخطئه! نشریه مردم، دوره 7، سال اول 29 اردیبهشت 58، از تجربه اندوزی از تاریخ، ایرج مصداقی

16) ایام انزوا خاطرات خلخالی از خلخالی ص 127

17)  همانجا صفحه 350

18) سازمان انقلابی شاخه ای از سازمان انقلابی حزب توده بود که به همراه چندین گرده دیگر حزب رنجبران را تشکیل دادند

19) مقاله احکام دادگاه های انقلابی بر حق است، نشریه رنجبر ارگان مرکزی سازمان انقلابی، اردیبهشت 58، از تجربه اندوزی تاریخ ، ایرج مصداقی

20) پیکار نشریه سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر شماره 3، دوشنبه 24 اردیبهشت 1358

21) معمای هویدا، عباس میلانی ص 446 – 447

22) همانجا ص 447

23) خاطرات خاخالی از خلخالی ص 351

24)  معمای هویدا، عباس میلانی، ص 447

25) محاکمه و اعدام مزدوران نشانه ای از قدرت انقلابی توده هاست، نشریه کار شماره 6، از تجربه اندوزی از تازیخ، ایرج مصداقی

26)دادگاه خلق در راه حاکمیت مردم بر سرنوشت خود، مجاهد شماره 3 ص 7 پانزده مرداد 58، از تجربه اندوزی ازتاریخ،ایرج مصداقی

27) روزنامه کیهان 27 مرداد 1358 از تجربه اندوزی از تاریخ ، ایرج مصداقی

28) ایام انزوا خاطرات خلخالی از خلخالی ص 127

3 پاسخ

  1. گذشته از نفس اعدام كه بايد باشد يا نباشد كه در آن بسيار حرف هست ولي اينكه اوائل انقلاب را مانند بعد از انقلاب و تثبيت حكومت بدانيم قياس درستي نيست.صحبت هاي امام در آن موقع و آنزمان نه همش ولي بسياريش درست و هدايت گر بود كه بعدها ديگر اينگونه ادبياتي را تكرار نكردند حتي در قرآن نيز ما حرف هاي متضاد ومتشابه زيادي داريم پس بياييد به خدا هم اشكال بگيريد.دوستان امروز ما تقاضاي قصاص براي كساني ميكنند كه مردم را بعد از انتخابات در خيابان شهيد كردند پس چطور نبايد انتظار داشت مردم آن موقع از كشتن امثال نصيري و ناجي كه دستور مستقيم كشتار مردم را دادند استقبال كنند.بياييد كمي منصف باشيم

    • اولا : اگر خدا هم متناقض حرف زد باید به او ایراد گرفت. تناقض نشان دهنده ی اشتباه بودن حرف است. حرف حق همیشه حق است. نمیشه یک جا درست و جای دیگه غلط باشه.

      دوم اینکه شما با فحش دادن می تونی جلوی فحش دادن را بگیری؟ با جنایت نمیشه جلوی جنایت را گرفت. باید ریشه جنایت را خشکاند نه اینکه با اعدام آن را شعله ور کرد.

  2. حس انتقام در مرد ایرانی خشکیده زنها را نمی دانم اگر بود عامل قتل عام 67 را کاش می کشتیم عامل ادامه جنگ را خلخالی گیلانی غفاری ری شهری و صدها لجن دیگر این ادا ها به ما نیمده بزا زندگی سگیمونو بکنیم

بیان دیدگاه